Description
(دختر دردهای ناتمام)
درد که قد علم کند
نمی پرسد
پیر هستی یا جوان!
بزرگ یا کوچک!
زشت یا زیبا!
چنان بند بند وجودت را به تاراج می برد، که از تو جز اسمی نماند،
بیاموز، بین درد و رنج
آنجا که ناخن بر هستی میکشی، تا درد، کمتر پیکرت را بخراشد.
با هیچ کس معامله نکنی،
درد را به جان بخر! واز حضرت دوست پس از عافیت، روحی پاک طلب کن!
پایان درد را با پالایش روح تعویض کن…
درد را گر سبب صیقل روح بدانی از خدا آن را طلب کنی بهتر است تا عافیتی که در پس آن روحی تیره مخفی شده!!
مرا اهل دلی، نسخه کرد: چله نشینی سکوت، تا حقیقت روح را درک کنم.
من زیر نسخه نوشتم:
“چهل شبانه روز، دردی که هر ثانیه اش غباری از روحم بزداید!
غبار تلخی!
غبار سیاهی!
ظلم!
عصیان!
و…
خدا خدا، خدا
او بهتر میداند کدام درد، روح را مداوا میکند، در پس چله نشینی!
تمام این سالها دنبال مداوای روحی بودم که در شلوغی های این شهرِ طاعون زده گمش کردم.
آی انسان ها به یاریم بشتابید تا بیایم آنچه را گم کردم میان تمام بودن های این شهر!!
و کمک کنید تا راهی بیایم فرار کنم از همه نبودن های این شهر پر نیستی!!
من دختر درد های نا تمامم
درد هایی که از من ققنوسی جدید می زاید، در آتش تلخی های نا تمام روزگار…
من دردهایم را چو درد زایش می پرستم.
——
آنچه خواندید یکی از دلنوشته های سرکار خانم مهناز معصومی است که در کتابی با عنوان اشک هایم همه کلمه شدند با کمک انتشارات حس هفتم به چاپ رسیده
این کتاب که خاطرات و دلنوشته های معصومی است در سال 1402 در 102صفحه و شمارگان 200 نسخه به چاپ رسیده.
این کتاب در سال 1402 به چاپ دوم رسید.
Reviews
There are no reviews yet.